تفاوت معاملهگر حرفهای و مبتدی
برایان تریسی؛ نویسنده مشهور کانادایی، در همایش «خلق ثروت» در دانشگاه شیکاگو گفت: افراد ثروتمند همگی عادتهای رفتاری مشابهی دارند. بهکلمه «عادت» دقت کنید، آنها بسیار منظم هستند و همین انضباط رفتاری آغاز هر موفقیتی است که فقط در اثر تکرار زنجیرهای از عملکردهای پیوسته، خلق میشود.
شما با انتخاب معاملهگری، بهسختترین و پرریسکترین شغل دنیا وارد میشوید. شما اینطور فکر میکنید و میگویید مگر قرار نیست چیزی را ارزان بخرم و گرانتر بفروشم؟ اینکه خیلی راحت است و در بدترین شرایط مثلا با انداختن یک سکه 50درصد احتمال برد و 50درصد احتمال شکست وجود دارد و اگر شکست بخورم میتوانم در معامله بعدی جبران کنم. متاسفانه این نگاه فقط برروی کاغذ یک تئوری سهلانگارانه است.
یک موسسه مالی در آمریکا طی دوره 10ساله، دهها هزار معاملهگر را زیرنظر گرفت و بهنتایج جالبی رسید. بعد از 5سال فقط 7درصد از آنهایی که روز اول با هزار امید و آرزو و رویای یک شبه پولدار شدن وارد این بازار شدهاند، باقی مانده بودند. یعنی 93درصد این افراد در طی 5سال از این بازار خداحافظی کرده و تقریبا 5درصد معاملهگران بعد از 5سال توانستند بهسود و کسب درآمد از بازار برسند.
تفاوت معاملهگری در بازار ایران و دنیا
با وجود آنکه مکانیزم معاملات در بازار مالی ایران با بازار کشورهای پیشرفته کاملا متفاوت است، اما بههرحال کسی که میخواهد معاملهگری را بهعنوان شغل انتخاب کند باید توجه داشته باشد که این شغل بهصورت کلی ریسکهای مشترکی در سراسر دنیا دارد. برای مثال بهدلیل نبود فاکتوری بهنام دامنه نوسان در بورس کشورهای پیشرفته، با اتخاذ تصمیمات و موقعیتهای اشتباه سرمایه افراد در عرضه چند روز میتواند پودر شود. حالا در ایران مولفهای بهنام دامنه نوسان وجود دارد و بازار یک طرفه است، از بین رفتن سرمایهها در عرض چند روز یا چند ساعت رخ نمیدهد، اما با تشکیل صف فروش برروی سهام این امکان وجود دارد که شما تا مدتها نتوانید سرمایه خود را نقد کنید و هر روز شاهد آب شدن آن باشید.
چرا موفقیت در دنیای معاملهگری سخت است؟
میدانید چرا فقط 5درصد افراد در دنیای معاملهگری بهموفقیت میرسند؟ آن 5درصد بهمعنای واقعی مفهوم ریسک را میفهمند و از آن مهمتر اینکه روشهای بسیار دقیقی برای مواجه شدن با ریسک و مدیریت بلد هستند.
کتاب «پدر پولدار؛ پدر بیپول» که 27میلیون نسخه از آن بهفروش رفته و مجله نیویورک تایمز در سال 2005 نویسنده آن را بهعنوان یکی از 25 نویسنده برتر معرفی کرده است، آدمها را باتوجه بهشغلهایشان به4دسته تقسیم میکند:
دسته E (Employee): افراد این دسته چه رییس باشند و چه کارمند بهدنبال شغل همیشگی با درآمد مطمین هستند. این افراد وقت خودشان را میفروشند تا یک حقوق مشخص بهدست بیاورند و هیچ ریسکی را تجربه نمیکنند.
دسته S (Self employed): شعار این دسته این است که اگر میخواهید کاری را درست انجام دهید خودتان انجام بدهید. افراد این دسته تمایل دارند کسب و کار خودشان را داشته باشند و تا حدودی مفهوم ریسک را درک میکنند.
دسته B (Business owner): بیل گیتس، استیو جابز و خیلی از آدمهای معروف در زمینه کسب و کار در سراسر دنیا در این دسته جای میگیرند. شعار آدمهای این دسته این است که سیستم نیرومند، شبکه کار قوی، استفاده از افراد باهوش با یک ایده جذاب و خلاقانه میتواند پولساز باشد. افراد این دسته بر خلاف دسته S شرکت خود را تنهایی اداره نمیکنند و مسیولیتها را تقسیم میکنند.
دسته I(Investor): این افراد از پول برای پول درآوردن استفاده میکنند. این دسته بهصورت مداوم با ریسک دست و پنجه نرم میکنند و باید تمامی تمرکز و حواس خود را بهتمام اتفاقهای تاثیرگذار بر بازاری که در آن فعالیت میکنند، جمع کنند.
دنیای معاملهگری بهنوعی مرتبط با دسته I است، اما باز هم تفاوتهایی با آن دارد. دسته I افرادی هستند که با نام سرمایهگذار یا سهامدار بلندمدت در یک سهم وارد میشوند، اما معاملهگران بهصورت مداوم درحال تغییر هستند و فقط در یک بازه زمانی مشخص چند روزه یا چند ماهه بهدنبال کسب سود از یک سهم خاص هستند.چالشهای ذهنی یک معاملهگر موفق
معاملهگران حرفهای پیش از ورود بههر معامله 3سوال از خود میپرسند:- کجا و برچه اساس باید وارد معامله شوم؟
- اگر این معامله در سود رفت کجا باید خارج شوم؟
- اگر معامله برخلاف تحلیلم پیش رفت، کجا باید با حد ضرر از معامله خارج شوم؟
اهمیت مدیریت سرمایه در معاملهگری
شما از هر برنامهای که برای ورود، خروج، حدضرر و حد سود استفاده میکنید باید همهچیز کاملا شفاف، بدون ابهام و مکتوب باشد. با این کار شما اصول مدیریت سرمایه را یاد میگیرید تا بتوانید استراتژی معاملاتی که برای خودتان نوشتهاید را زیر ذرهبین ببرید و دقیقا بررسی کنید تا سودده یا ضررده بودن آن را در قالب عدد و رقم درک کنید. تازه آن وقت است که شما حس خوبی نسبت بهاستراتژیتان پیدا میکنید. در واقع استراتژی معاملاتی دایم بهمدیریت سرمایه بازخورد میدهد و این بازخورد مجددا از مدیریت سرمایه بهاستراتژی معاملاتی برمیگردد تا یک سیستم معاملاتی با سود مستمر آرامآرام شکل بگیرد و تازه میفهمید که بهترین استراتژیها هم فقط زمانی موفق عمل میکند که مدیریت سرمایه درستی داشته باشید.وارن بافت بهعنوان یکی از موفقترین سرمایهگذاران در دنیای مالی، میگوید در بازارهای مالی 2قانون داریم: قانون اول حفظ سرمایه است و قانون دوم توجه بهقانون اول. معنای این حرف این است که سرمایه شما باید حفظ شود و سرمایه شما همان مهمات لازم برای نبرد با بازار است. شما نباید برنامهای را پیادهسازی کنید که اصل سرمایه شما را تهدید کند و همیشه قبل از برنامهای برای سودسازی داشته باشید باید برنامهای برای حفظ سرمایه اولیه ترتیب ببینید.
اکثر معاملهگران بیشتر توجه بهنقطه ورود و حدضررشان در یک معامله دارند و هیچ برنامه از قبل تعیین شدهای برای حد سودشان ندارند؛ نقطه اصلی تفاوت معاملهگر موفق با معاملهگر مبتدی همین جاست. نداشتن حدسود، بهمعنای افزایش طمع در افراد است، طمع سود بیشتر در یک چشم بهم زدن میتواند سودهای بهدست آمده را از بین ببرد و حتی بهاصل سرمایه خدشه وارد کند.
درک واقعیت قدم مهم هر استراتژی
قبل از هر چیزی باید بپذیرید که قرار نیست یک استراتژی داشته باشید که ضرر نکند، اگر کسی درباره همچنین استراتژی صحبت کرد باید بهاو شک کرد. در هر استراتژی هم سود دارید و هم ضرر؛ اما برای ما برآیند معاملات مهم است.استراتژی و قوانین هر چه سادهتر باشد بهتر است. بازارهای مالی و شغل معاملهگری اصلا بهدرد آدمهای کمالگرا نمیخورد. این دسته از آدمها فکر میکنند که باید همه زیروبم تحلیل تکنیکال را یاد بگیرند و همه آن را قاطی کنند تا از دل آن بتوانند یک استراتژی درست کنند. در صورتی که درک شرایط بازار اصلا سخت نیست و با بررسی، نظارهگر بودن و درک شرایط در بازههای مختلف میتوان بهدرک دقیقی از بازار رسید و تصمیمهای درستی را اتخاذ کرد.